داستان 📗
| هستی
سلام حالتون چطوره اومدم با داستان امیدوارم که از این داستان لذت ببرید همینطور که من از بودن با شما لذت میبرم 🌸
روزی روزگاری ند قورباغه داشتند از وسط جنگل رد میشدند تا به رودخانه بروند اگهان دو تا از قورباغهها داخل یک چاه عمیق گیر افتادند قورباغه دیگر گفتند تلاش نکنید شما میمیرید آن دو قورباغه توجهی به صحبت آنها نکردند و همچنان تلاش کردند تا از گودال بیرون بیایند رانجام یکی از قورباغهها دست از تلاش برداشت و مرد قورباغه دیگر همچنان تلاش میکرد قورباغه با فریاد گفتند دست از تلاش بردار تا بالاخره 🐸 نجات یافت وقتی که از قورباغه پرسیدند ه تو صدای ما را نمیشنیدی او گفت که ناشنوا بوده و فکر میکرده قورباغهها او را تشویق میکردند